بغض میکنم
از ترس روزهایی که
سهممان از هم
فقط یک یادش بخیر خالی باشد
- ۱۴ نظر
- ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۲۸
بغض میکنم
از ترس روزهایی که
سهممان از هم
فقط یک یادش بخیر خالی باشد
به دلیل سرمای شدید و البته کوتاهی خودم لوله های آب خونه مون یخ زد !
دیشب خونه ی مادر خانم بودیم که با پیشنهاد برادر خانم برای انجام عملیات لوله باز کنی اومدیم خونه مون .
وسایل لازم یک دستگاه زودپز و شیلنگ باریک ( شیلنگ دستشویی ) و کمی آب که البته با دبه از خونه ی مادر خانم آوردیمشون و مثل پت و مت افتادیم به جون شیرها و ... !
زودپز رو پر آب کردیم و بعد جوش اومدن شلنگ رو وصل کردیم به محل سوپاپش و سر دیگه رو به علمک شیر ظرف شویی .
گرمای بخار توی لوله ی شیر مخلوط حمام هم دست رو می سوزوند ولی باز نشد که نشد .
همینکار رو از داخل پیلوت انجام دادیم و با یه پیک نیک بخار رو دادیم تو لوله که راه به جایی نبردیم !
دوباره از بالا امتحان نمودیم و یک و نیم ساعتی الاف کردیم خودمون رو .
خوبه باز پت و مت بعد کلی خرابکاری یه چیزی از آب درمیاوردن ولی ما همون رو هم نتونستیم انجام بدیم !
خلاصه روی پت و مت رو سفید کردیم اساسی !
بیزارم از این خواب ها
که هر شب مرا به آغوش تو می آورد
و .....
صبح ها با اشک از تو جدایم می کند...
یادتون تو سه تا پست قبلی با عنوان ( چی می شد ؟ ) آرزویی نوموده بودیم ؟
شکر خدا برآورده شد .
اینم عکس منو عشقم که به دلایل امنیتی در بصورت رمز دار قرار گرفت . ( رمز همیشگی )
اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو
گفتم که یک غزل بنویسم برای تو
احساس می کنم که کمی پیرتر شدم
احساس می کنم که شدم مبتلای تو
برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو
دل می دهم دوباره به طعم صدای تو
از قول من بگو به دلت نرم تر شود
بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!
دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
صبح جمعه و حرم و ندای دعای ندبه و تازه شدن داغ دل و اشک !
جاتون خالی
خدایا برای این بهترین نعمتی که به من دادی و من شدم همسایه ی امام مهربونیها ، شکر
چی می شد خدا هم یکی رو اینطوری می ذاشت تو بغل من ؟
توضیح نوشت :
شکر نعمت ، نعمتت افزون کند کفر ، نعمت از کفت بیرون کند
نتیجه ی اخلاقی :
خدایا شاهد باش من خیلی شاکرما !!!!
آیکون نوشت :
( حال و هوای کوچه ی علی چپ )
اومدن به این وبلاگ جدید و جاموندن کسانی که من رو می شناختند و به وبلاگ قبلیم سرک می کشیدند ، باعث شده که کمی بی پرواتر اینجا حرفهام رو بزنم .
در پی قهر کردن دوست قدیمیم تصمیم گرفتم برای خنک شدن اونجام و نیز تلافی کار بد ایشون عکسش رو بذارم تو وبلاگم.
اولا از شما می خوام نیاید بگید دوستت زشت بوده و چه می دونم نصیحت هم نکنین که مرد متاهل رو چه به اینکارها و برو به زن و بچه ت برس و ... !
گفته باشم هرکی بخواد نصیحت کنه خونش پای خودشه !!!
ضمنا به خاطر اینکه فردا نرم دادگاه و پاسگاه و ... عکس رو رمزی می کنم و رمز هم فقط در اختیار دوستانی که خودم تشخیص بدم قرار می دم . پس لدفن رمز نخواهید !
ضمنا تر به خاطر برهنه بودن سر دوستم و کمی غیرتی بودن اینجانب ( علیرغم دعوایی که با هم کردیم ) و صد البته تو دلبرو بودن و شکری و خوشمزه بودن ایشون از دادن رمز به آقایون واقعا معذوریم .
ضمنا تر تر اینکه خانمها نیان بگن با نمکه و ... چون خودم می دونم که خیلی خوردنیه و اصلنم با نمک نیست .
لامصب اولش دوست داری لیس لیسش کنی بعدشم گاز گاز!
واقعا حیف شد !!!! هعییییی
صبح اولین روز هفته ، از خونه می زنی بیرون و هوای ملسی که یادگار نم بارون دیشبه لپهات رو نوازش می ده و صبح بخیر پیامکی دوستان سر ذوقت میاره و همه چی خوب و عالیه که سرویس کلاچ ش از کار میفته ( اون هم دقیقا موقعی که دو تا خانم عضو سرویس سوار شدند ! ) و ضد حال می خوری اساسی !
خواستم بگم خدا جون بیشتر با ما رفیق باش . امروز و روزهای بعد بیشتر تر هوای من و داشته باش .
خیلی مخلصیم
محبوب ترین اعمال نزد خداوند ، خوشحال نمودن مومنین است . ( پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله )