شبی به آرمان هایم می اندیشیدم.
چرایی بازماندن از آنها را که دنبال کردم؛ سرانجامی جز دریای ژرف نگاهت نیافتم.
گرانش چشمانت، پروانه ی دلم را به زنجیر کشیده ست.
- ۱ نظر
- ۲۵ آذر ۹۹ ، ۱۰:۳۵
شبی به آرمان هایم می اندیشیدم.
چرایی بازماندن از آنها را که دنبال کردم؛ سرانجامی جز دریای ژرف نگاهت نیافتم.
گرانش چشمانت، پروانه ی دلم را به زنجیر کشیده ست.
رند بودن خوبه. رند که باشی تکلیف خودت رو میدونی. بقیه هم تکلیف خودشون رو با تو می دونن. کلا میدونی با خودت و دیگران چند چندی.
برای همین سعی می کنم خودم باشم. در رند ترین حالت ممکن. بدون اضافات و زوائد.
اما بعضی وقتها، بعضی رند بودنها ، به درد هیچی نمی خوره. نه چیزی به آدم اضافه می کنه و نه کم.
حالا مثلا روز تولدت فلان ماه و فلان روز باشه. وقتی از سر و هیکلت چیزی به نام خرد و شعور استشمام نشه فایده ای نداره.
به جای خرج کمی اندیشه که بشینیم خودمون رو رند کنیم، کلی پول خرج می کنیم که چیزای دیگه رو رند کنیم.
راست گفتن اندیشیدن سخته، وگرنه طالب زیاد داشت.
امروز دوم آذر نود و نه، اولین برف پاییزی رو توی قرنطینه شاهد بودیم.
کارمندهای دولت بصورت یک سوم میرن سر کار و من هم دو روز در هفته می رم اداره
یکی از سخت ترین کارها، موندن تو خونه و اطاعت اوامر رییس غیر هم جنسته
ما مردها هر چقدر هم بد، هر چقدر هم بیراه، راحت تر با هم کنار میایم.
ولی خدا نکنه یه دقیقه تو خونه بیکار ببیننت! از در و دیوار، کار برات درست می کنن. خخخخخ
این هم بماند یادگار
چه روزگاری بود...
وایبر که اومد فاتحه خوند به همه چیز
الانم که تلگرام و اینستاگرام
هرچند باعث شد که جمال خیلی از دوستان رو ببینیم، اما باعث فروپاشی خانواده وبلاگ نویس ها شد.
من اون خونواده رو دوست می داشتم.
کاش می شد اون خونواده رو یه جورایی دوباره جمع و جورش کرد.
براتون لبخند کشیده و ذوق از ته دل آرزومندم.
اگر کسی هست که گامی پیش آمد، گامی به سویش بردار.
به انتظار نشستن، رسیدنها رو طولانی میکند و با هم بودنها را کوتاه و لذتها رو کوتاهتر.
#مرتضی_علیزاده
خواهان عشق هستی، عاشق شدن کافی نیست.
به سویش گامی بردار.
در آغوشش بگیر و با او یکی شو.
لاف عاشقی، وهم مردگان است.
#مرتضی_علیزاده
خداوندگار نیستیم که نیکیمان را ده به یک پاداش دهیم.
همینقدرکافیست که پا به پای هم و دست در دست هم گام برداریم.
اگرچه« در راه خویش ایثار باید، نه انجام وظیفه » ولی فقط مرده است که گامی برنمیدارد.
#مرتضی_علیزاده
ما بودن یعنی شانه به شانه رفتن.
آهسته بیایی، جا میمانی. تند بروی، جا گذاشتهای. و " ما " به " ما " بدل میشود که نیمی از من و نیمی از شما ست. شمایی که نه همقدم است و نه همدم.
#مرتضی_علیزاده
شوق بودن در کنار هم، دانهای نیست که در گلدان دلت برویَد.
باید آن را بافت؛ رج به رج و گره به گره. تا لباسی شود به قامت من و تو که گرممان کند در این سرمای جانسوز بیکسی.
خانه آنگاه گرم حضورمان میشود که خشت خشتش را " با هم " بنا کرده باشیم.
#مرتضی_علیزاده
من و تو وقتی ما میشویم که از نیم خود بگذریم. دو نفره بودن و دو نفره موندن کار سادهای نیست. با هم گام برداشتن، به سوی هم گام برداشتن، بودن، موندن و گذشتن میخواد. من و تو وقتی تبدیل میشه به " ما " که هدف، خواستنها، توانستنها، لبخندها، اشکها و تپیدنها یکی بشه؛ در دو قالب که یکی اسمش " منه " که مال توام و یکی " تویی " که مال منی.
#مرتضی_علیزاده