دوست
.....
هعییییی.....
عشق همینه که نگاهت کنه
عشق کنی
لرز کنی
تب کنی
تا اس ام اس میزنه که دارم میام
پاشی و شهرت رو براش مرتب کنی
- ۹۲/۱۲/۰۴
.....
هعییییی.....
عشق همینه که نگاهت کنه
عشق کنی
لرز کنی
تب کنی
تا اس ام اس میزنه که دارم میام
پاشی و شهرت رو براش مرتب کنی
جالب بود حیف اخرش عکس نداشت:))
نقل است که ابوتراب را مریدی بود عظیم گرم رو و صاحب وجد بود. ابوتراب پیوسته گفتی که: «چنین که تویی، تو را بایزید می باید دید».
روزی مرید گفت: «کسی که هر روز صدبار خدای بایزید را بیند، بایزید را چه کند؟». ابوتراب گفت: «چون تو خدای را بینی، به قدر خود بینی، و چون پیش بایزید بینی به قدر بایزید بینی. در دیده تفاوت است. نه صدیق را - رضی الله عنه - یک بار متجلی خواهد شد و جمله خلق را یک بار؟».
این سخن بر دل مرید آمد و گفت: «برخیز تا برویم ». هردو بیامدند به بسطام. شیخ در خانه نبود. به آب رفته بود ایشان برفتند.
شیخ را دیدند که می آمد، سبویی آب در دست و پوستینی کهنه در بر. چون چشم بایزید بر مرید ابوتراب افتاد و چشم مرید ابوتراب بر شیخ در حال، بلرزید و بیفتاد و جان بداد. ابوتراب گفت: «شیخا! یک نظر و مرگ؟».
شیخ گفت: «ای ابوتراب در نهاد این جوان کاری بود که هنوز وقت کشف آن نبود. در مشاهده بایزید آن معنی یکبارگی کشف شد. طاقت نداشت، فرو رفت.
گل مریم تو هم با ما را کشتی....
ما بالاخره نفهمیدیم تو دوست زمینی می خوای یا دوست .....
تازه آشم در مورد دوست زمینی هم نفهمیدیم باید چه جور، چه سطح و چه جنسی باشه.....