باده پرست

ای لبت باده فروش و دل من باده پرست / جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست

باده پرست

ای لبت باده فروش و دل من باده پرست / جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست

خدایا...
من در کلبه ی فقیرانه خویش چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری، من چون تویی و تو چون خود نداری!

پیام های کوتاه
آخرین مطالب


برای فریب دادن،


عده ای را شیر میکنند و عده ای را خر ..


مواظب باشید حیوان صفت نشوید ،


بازنده، بازنده است چه درنده چه چرنده ..


 "خورخه لوئیس بورخس"


  • باده پرست

کاش می شد بار دیگر سرنوشت از سر نوشت 

کاش می شد هر چه هست بر دفتر خوبی نوشت

کاش می شد از قلمهایی که بر عالم رواست

با محبت، با وفا، با مهربانیها نوشت

کاش می شد اشتباه هرگز نبودش در جهان

داستان زندگانی بی غلط حتی نوشت

کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود

کاین همه ای کاشها بر دفتر دلها نوشت

  • باده پرست

تو زندگی یه چیزایی هست که نیست

یه چیزایی هست که هست اما بازم نیست

یه چیزایی رو میشه حس کرد اما لمسش ، نه !

یه چیزایی هم هست که با تموم وجود می تونی لمسش کنی ، اما ...

اما نمیشه حس بی نظیر لمسش رو بیان کنی

یه وقتایی هم هست که لازم نیست فحشت بده ، داد بزنه سرت ، هوار بکشه ، کتک کاری راه بندازه و ....

فقط یک اخم کافیه که از بنیان ویرانت کنه .

  • باده پرست

خوابم میاد .

خسته م و دلم می خواد یک دل سیییییر بخوابم و پای تلویزیون بشینم و تخمه بشکنم و تلگرام بازی بکنم

یک هفته ای هست کوچولومون ناخوش شده و من و همسر و درگیر کرده

شبها خانم که اصلا نمی خوابه و در طول روز هم چرتهای یک ساعته و دو ساعته می زنه . 

منم که از اداره بر می گردم سعی می کنم کمکش کنم تا خستگی به تنش نَمونه

رسیدگی به کارهای دختر بزرگترم و جمع و جور کردن وسایل و شستن ظرف و درست کردن غذا و کلا اموراتی که توی خونه از دستم بر میاد رو انجام می دم .

دیروز مجبور شدیم از کمک مادر خانم هم استفاده کنیم و اون بنده خدا رو هم دردسر انداختیم

حالا قصدم از گفتن این مطالب چی بود ؟

خواستم بگم یه فکری به حال خودتون بکنید و دستی بجنبونید تا دیر نشده ! طبق ادامه مطلب من می رم جای خوب و عشق و صفا و حوری و ... ! شما هم بمونید اندر خم کوچه !!! ( آیکون نیش باز مارموزانه )

خوابم میاد ...

  • باده پرست


چه می‌شد اگر کتاب‌خوان‌ها دنیا را به دست می‌گرفتند؟



وب‌سایت معروف «گودریدز» (GoodReads) در یک نظرسنجی همگانی سوالی را درباره آرزوی کتاب‌دوستان مطرح کرده و پاسخ‌های برگزیده را که بعضا خواندنی و قابل تامل هستند، منتشر کرده است.


«چه می‌شد اگر کتاب‌خوان‌ها دنیا را به دست می‌گرفتند؟»

این سوالی است که این وب‌سایت نام‌آشنا از مخاطبانش در فیس‌بوک و توییتر پرسیده است. علاقه‌مندان به کتاب از سرتاسر جهان به این سوال پاسخ داده‌اند.


به گزارش این وب‌سایت، جواب 25 نفر در این نظرسنجی برگزیده شده است. بعضی از این پاسخ‌ها قابل تامل هستند و شاید بدون حکم‌فرمایی کتاب‌خوان‌ها بر جهان هم عملی باشند. در زیر جمله‌های منتخب را می‌خوانید:


1- هر روز بارانی، روز «در خانه بمانید و یک کتاب بخوانید» نام می‌گرفت.


2- مقیاس زندگی‌مان فصل‌های کتاب می‌شد‌، نه دقایق. مثلا: من بعد از خوردن قهوه و دو فصل آن‌جا خواهم بود.


3- در هر گوشه شهر یک کتابخانه می‌گذاشتیم... به بیان دیگر یک کتابخانه در هر کافه.


4- به ازای خرید هر کتاب چاپی، یک نسخه دیجیتالی به رایگان دریافت می‌کردیم.



5- جای مسابقه‌های تلویزیونی را برنامه‌های قصه‌خوانی می‌گرفت و چیزی به نام «پلیس گرامر» به واقعیت می‌پیوست.


6- بودجه کافی به کتابخانه‌ها و مدرسه‌های دولتی اختصاص می‌یافت.


7- روز رونمایی از کتاب‌ها تعطیل رسمی می‌شد!


8- «فرشته دندان» به جای پول‌، کتاب زیر بالش‌مان می‌گذاشت. (این جمله اشاره دارد به افسانه «فرشته دندان» که بسیاری از کودکان کشورهای انگلیسی‌زبان به آن اعتقاد دارند. وقتی بچه‌ای دندان شیری خود را از دست می‌دهد، آن را زیر بالشش می‌گذارد و بر این باور است که «فرشته دندان» شبانه دندان را برمی‌دارد و جای آن مقداری پول برایش می‌گذارد.)


9- گروه‌های کتاب‌خوانی جای احزاب سیاسی را می‌گرفتند.


10- وقت اداری علاوه بر ساعت ناهار، یک ساعتِ مطالعه هم در نظر گرفته می‌شد.


11- کتابخانه‌ها هرگز چندجلدی‌های‌شان را گم یا جابه‌جا نمی‌کردند.


12- همه صرف‌نظر از ملیت‌، جنسیت و وضعیت اقتصادی و غیره‌ می‌توانستند باسواد شوند و به کتاب دسترسی داشتند.


13- فروش چای سر به فلک می‌کشید.


14- یک مسیر جدا برای تردد کتاب‌خوان‌ها در خیابان درنظر گرفته می‌شد.


15- آن‌قدر درگیر کتاب خواندن می‌شدیم که دیگر وقتی برای جنگ نداشتیم.


16- کتابخانه‌ها شبانه‌روزی می‌شدند.


17- از واحدهای انگلیسی‌زبان و کلاس‌های با مدرک رسمی حمایت بیشتری می‌شد.



18- تعداد شبکه‌های تلویزیونی به شدت کاهش پیدا می‌کرد.


19- کتاب‌خوانی یک شغل واقعی می‌شد! پول می‌دادند تا مطالعه کنیم!


20- به جای هر کتابی که چاپ می‌شد، یک درخت کاشته می‌شد.


21- به جز جیغ‌هایی از سر شادی و ترس و آه و ناله‌های کشدار‌، دنیایی ساکت و پر از صلح داشتیم.


22- این جمله دلیل موجهی برای یک روز مرخصی گرفتن می‌شد: تا صبح بیدار بودم تا کتابم را تمام کنم.


23- در جهان جهل کمتر و شکیبایی بیشتری داشتیم.


24- هاگوارتز (مدرسه جادوگری در مجموعه رمان‌های «هری پاتر» به قلم «جی.کی. رولینگ) یک مدرسه واقعی بود،‌ میان‌زمین (سرزمین افسانه‌ای در کتاب‌های «ارباب حلقه‌ها» و «هابیت» نوشته «جی.آر.آر. تاکلین») تاریخ دنیای ما بود و همه چیز مثل سرزمین عجایب «آلیس» بی‌منطق بود.


25- کتاب‌فروشی‌ها هم چرخ خرید داشتند.

  • باده پرست


کاش به جای اینکه دستی بالای دست بود ، دستی توی دست بود!

 
خدایا حرف دل هیچ کس را بغض نکن


یادمان باشد با شکستن پای دیگران ، ما  بهتر راه نخواهیم رفت  . . .


  • باده پرست

تو شرایطی که همه چی شاید خوب نباشه و ظاهرا مشکلاتی در کار هست ، باز هم میشه یه جورایی ازش استفاده بهینه کرد و لذت آفرید .

مثلا وقتی بعد از یه روز خیلی خیلی پر کار و پر استرس خانمت میاد میشینه و قبل از هر کاری ، حتی دستهاش رو نشسته و لقمه ای نگرفته ( ناهار نخورده بود ) ، به خاطر اعتیادش ! به اینترنت ، میشینه انبوه پیامهای تلگرام و لاین و ... چک می کنه ، شاید کمی ناخوشایند باشه !

ولی وقتی بهش می گی دو دقیقه با من باش ، بدون اخم و نق و نوق بغلت می کنه و با لبخندش دنیا رو بهت می ده . 

وجود همین دو دقیقه بین همه ی اتفاق های ناخوشایندی که داره اتفاق می افته یعنی اینکه دوستت داره و براش اهمیت داری و این بهترین و بزرگترین لذت دنیاست .

اینطوریه که ذکر " دوستت دارم " های ته دلت همیشگی و همیشگی و همیشگی می شه .

  • باده پرست

اگه خواستید یک مرد رو بکشید لازم نیست زور بازوتون زیاد باشه


لازم نیست شمشیر و خنجر و توپ و تفنگ داشته باشید


لازم نیست مسمومش کنید یا به آتیش بکشیدش


فقط لازمه غیرتش رو هدف بگیرید و ...


حالا یک مرد مرده دارید که ظاهرا داره راه میره و نفس می کشه و شما هم به عنوان یک قاتل تحت تعقیب نیستید !

  • باده پرست

این جمعه ازون نوع جمعه هایی بود که همه ش منتظر بودم


دارم ثانیه ها رو میشمرم که کی جمعه تموم میشه که دیگه منتظر نباشم !!!



  • باده پرست

خیلی وقتها خیلی چیزها جلوی چشممونن و دیده نمیشن ، نه بهشون فکر میکنیم و نه بودنشون برامون مهمه

خیلی وقتها خیلی از آدما اطرافت هستند و بودن و نبودنشون نه فایده داره برات و نه ضرر

خیلی وقتها خیلی جاها میری و میگردی و می چرخی و خوش میگذرونی

اما 

بعضی وقتها بعضی چیزها میان جلوی چشمت و دیده میشن ، بهشون فکر میکنی ، به بودنشون و نمیتونی تصور نبودنشون رو بکنی

بعضی وقتها بعضی آدمای اطرافت ، بودنشون خیلی مهم میشه ، بودنشون نفسه و نبودنشون ...

بعضی وقتها بعضی جاها میری و میچرخی و خوش نمیگذره بهت ، چون دلت مونده پیش همونی که دیده شده ، بهش فکر میکنی و میگی ای کاش بود تا راحت تر بتونم نفس بکشم و خوش میگذروندیم ...

 

اینجور آدما خاصند

خیلی هم خاصند

اسمشون رو باید بذاری

 

 

همسر

  • باده پرست