باده پرست

ای لبت باده فروش و دل من باده پرست / جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست

باده پرست

ای لبت باده فروش و دل من باده پرست / جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست

خدایا...
من در کلبه ی فقیرانه خویش چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری، من چون تویی و تو چون خود نداری!

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

۹۹ مطلب با موضوع «زندگی» ثبت شده است

زندگی

نمایشی است 

که هیچ تمرینی برای آن وجود ندارد!


پس

آواز بخوان

اشک بریز

بخند

و باتمام وجود زندگی کن

قبل ازانکه پرده ها فرود آیند

ونمایش تو بدون هیچ تشویقی به پایان برسد


چارلی_چاپلین

  • باده پرست

تو زندگی گاهی وقتا دلت می خواد یه ادمهایی رو در ساعتی خاص سیو کنی ...

حتی اگه شده با دوربین ....

ولی واقعا کاش میشد یه جاهایی زمان و ثابت نگه داشت کاش میشد یه ادمهایی رو به همون شکل کنارت ثابت نگه داری ..

کاش ادمها یه دکمه استپ داشتن و با زدن اون دکمه به همون شکل مهربون و خوب و دوستداشتنی کنارت میموندند ...

کاش ادمها هیچ وقت عوض نشن ..

چه خوب و قشنگه بودن بعضیها ...

به قول یکی کاش ها زیاده اما کاری ازشون ساخته نیست...


با تشکر از خانم حسین زاده

  • باده پرست

یکی از دوستان میگفت ﭘﺪﺭ بزرگ ﺧﺪﺍﺑﯿﺎﻣﺮﺯ ﻣﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺐ‌ﻫﺎ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﻭ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﺩ، ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ:ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ‌ﯼ ﯾﮏ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺻﺒﺮ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﯽ‌ﺑﻨﺪﻡ.

 
ﺍﻭ ﺣﺮﯾﺺ ﻧﺒﻮﺩ.ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ. ﭘﻮﻟﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺧﺮﺝ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ.ﺍﻣﺎ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ: ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺁﺧﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺭﯼ.
 
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺒﮏ ﺍﻭ، ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ، ﺑﻪ ﯾﺎﺩ او، ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻣﯽ‌ﺩﺍﺭﻡ.ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ، ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﻢ ﭘﺪﺭ بزرگم ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺁﺧﺮ ﺍﺳﺖ.
 
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﯾﺎ ﺑﺪﯾﻬﯽ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﯿﺎﯾﺪ.ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﻢ.ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺣﺮﻑ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮﺩ.اﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ‌ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ ﺍﺑﺮ ﻭ ﺑﺎﺩ ﻭ ﻣﻪ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻓﻠﮏ ﮔﺮﺩ ﻫﻢ ﺁﻣﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ‌ﺍﯼ،ﺣﺮﻓﯽ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﺑﺮﺧﯿﺰﯼ.
 
ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ: ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ
 
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ که کار میکنم ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣیشوم، ﻣﯽ‌ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺎﺷﻪ.ﻓﻘﻂ ﯾﮏ دقیقه بیشتر کار میکنم.
 
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻧﻢ ﻭ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻟﻮﺩﻡ ﻣﯽ‌ﺳﻮﺯﻧﺪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ: ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﭘﺎﺭﺍﮔﺮﺍﻑ ﺑﯿﺸﺘﺮ.
 
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎﺩﻩﺭﻭﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ ﻭ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ: ﯾﮏ قدم‌ ﺑﯿﺸﺘﺮ.
 
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ:ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ.
 
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮ «ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ» #ﻗﺎﻧﻮﻥ #ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﻓﺮﺳﻮﺩﻩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ ﻭ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﻢ،ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺮ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺭﻡ.
 
ﭘﺪر بزرگم ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﯿﻦ ﮔﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﻪ ﺟﺴﻤﺖ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ، ﻧﻪ ﺗﻮ...
  • باده پرست

تو زندگی یه چیزایی هست که نیست

یه چیزایی هست که هست اما بازم نیست

یه چیزایی رو میشه حس کرد اما لمسش ، نه !

یه چیزایی هم هست که با تموم وجود می تونی لمسش کنی ، اما ...

اما نمیشه حس بی نظیر لمسش رو بیان کنی

یه وقتایی هم هست که لازم نیست فحشت بده ، داد بزنه سرت ، هوار بکشه ، کتک کاری راه بندازه و ....

فقط یک اخم کافیه که از بنیان ویرانت کنه .

  • باده پرست

خوابم میاد .

خسته م و دلم می خواد یک دل سیییییر بخوابم و پای تلویزیون بشینم و تخمه بشکنم و تلگرام بازی بکنم

یک هفته ای هست کوچولومون ناخوش شده و من و همسر و درگیر کرده

شبها خانم که اصلا نمی خوابه و در طول روز هم چرتهای یک ساعته و دو ساعته می زنه . 

منم که از اداره بر می گردم سعی می کنم کمکش کنم تا خستگی به تنش نَمونه

رسیدگی به کارهای دختر بزرگترم و جمع و جور کردن وسایل و شستن ظرف و درست کردن غذا و کلا اموراتی که توی خونه از دستم بر میاد رو انجام می دم .

دیروز مجبور شدیم از کمک مادر خانم هم استفاده کنیم و اون بنده خدا رو هم دردسر انداختیم

حالا قصدم از گفتن این مطالب چی بود ؟

خواستم بگم یه فکری به حال خودتون بکنید و دستی بجنبونید تا دیر نشده ! طبق ادامه مطلب من می رم جای خوب و عشق و صفا و حوری و ... ! شما هم بمونید اندر خم کوچه !!! ( آیکون نیش باز مارموزانه )

خوابم میاد ...

  • باده پرست

تو شرایطی که همه چی شاید خوب نباشه و ظاهرا مشکلاتی در کار هست ، باز هم میشه یه جورایی ازش استفاده بهینه کرد و لذت آفرید .

مثلا وقتی بعد از یه روز خیلی خیلی پر کار و پر استرس خانمت میاد میشینه و قبل از هر کاری ، حتی دستهاش رو نشسته و لقمه ای نگرفته ( ناهار نخورده بود ) ، به خاطر اعتیادش ! به اینترنت ، میشینه انبوه پیامهای تلگرام و لاین و ... چک می کنه ، شاید کمی ناخوشایند باشه !

ولی وقتی بهش می گی دو دقیقه با من باش ، بدون اخم و نق و نوق بغلت می کنه و با لبخندش دنیا رو بهت می ده . 

وجود همین دو دقیقه بین همه ی اتفاق های ناخوشایندی که داره اتفاق می افته یعنی اینکه دوستت داره و براش اهمیت داری و این بهترین و بزرگترین لذت دنیاست .

اینطوریه که ذکر " دوستت دارم " های ته دلت همیشگی و همیشگی و همیشگی می شه .

  • باده پرست

خیلی وقتها خیلی چیزها جلوی چشممونن و دیده نمیشن ، نه بهشون فکر میکنیم و نه بودنشون برامون مهمه

خیلی وقتها خیلی از آدما اطرافت هستند و بودن و نبودنشون نه فایده داره برات و نه ضرر

خیلی وقتها خیلی جاها میری و میگردی و می چرخی و خوش میگذرونی

اما 

بعضی وقتها بعضی چیزها میان جلوی چشمت و دیده میشن ، بهشون فکر میکنی ، به بودنشون و نمیتونی تصور نبودنشون رو بکنی

بعضی وقتها بعضی آدمای اطرافت ، بودنشون خیلی مهم میشه ، بودنشون نفسه و نبودنشون ...

بعضی وقتها بعضی جاها میری و میچرخی و خوش نمیگذره بهت ، چون دلت مونده پیش همونی که دیده شده ، بهش فکر میکنی و میگی ای کاش بود تا راحت تر بتونم نفس بکشم و خوش میگذروندیم ...

 

اینجور آدما خاصند

خیلی هم خاصند

اسمشون رو باید بذاری

 

 

همسر

  • باده پرست

چهارشنبه بعد از تحویل دادن شیفتم یه دوست رو ملاقات کردم

یه دوست خوب و دوست داشتنی

رفتیم تو پارکینگ و نشستیم تو ماشینش

سر صحبت از کار شروع شد و ادامه پیدا کرد

لحظه لحظه بودن با همچین دوستی رو قدر میدونم و به دنیا نمیدمش

واقعا بودن بعضیا کنار آدم انرژی مثبت داره و سر ذوق میاردت

حیف که فرصت کم بود و باید می رفتم خونه ، وگرنه زمان شنیدن حرفهاش و دیدن لبخندش از عمر حساب نمیشد

کاش میشد تعارفات رو کنار میذاشتم و یه دل سیر بغلش میکردم

کاش دوباره ببینمش

کاش حس خوب بودنش همیشه باهام بود

کاش...

  • باده پرست

  • باده پرست

ساعت ۱۸ از خواب بیدار میشم ، کارهای شخصیم رو انجام میدم ، همه پیامهای موجود توی موبایلم رو چک میکنم . گاهی هم مراقبت از دختر کوچیکم رو بعهده می گیرم .

ساعت ۱۹:۳۰ برای اینکه عریضه خالی نباشه قرآن رو باز میکنم و مقداری می خونم .

ساعت ۲۰:۱۵ اذون میگن . نماز مغرب رو می خونم و میرم افطار . دو سه لیوان چای نبات و خرما ، نان و پنیر و سبزی و سوپ

ساعت ۲۰:۳۰ اخبار شبکه دو و ملغمه ای از خبرها که نه راستش معلومه نه دروغش!

ساعت ۲۰:۴۵ شکمم بالا اومده و نفس به زور پایین میره ، اخبار تموم شده و نوبت نماز عشاء ه

ساعت ۲۱ سریال درد سرهای عظیم ۲

ساعت ۲۱:۴۵ فرصت خوبیه برای نوشیدن یک لیوان شربت یا خوردن یه قاچ هندونه

ساعت ۲۲ سریال پایتخت ۴

ساعت ۲۲:۴۵ دوباره یه لیوان شربت یا آب طالبی می چسبه!!!

ساعت از نیمه شب گذشته و من همچنان مشغول دور دور کردن تو صفحات اجتماعی هستم!

ساعت ۲ هنوز کسی نخوابیده و دختر کوچیکم خوابش میاد و با مادرش میرن که بخوابن

ساعت ۲:۱۰ چایی 

ساعت ۲:۳۰ سحری شامل یه بشقاب برنج با خورشتهایی که هر شب تغییر میکنن

ساعت ۳:۱۰ مسواک میزنم و دوباره عریضه رو نمیذارم خالی بمونه

ساعت ۳:۲۵ اذون صبحه و من با شکمی که بالا اومده و نفسی که پایین نمیره نمازم رو می خونم و میرم که بخوابم و قبل خواب صفحات اجتماعی رو چک میکنم

چشمام بسته ست و فکرم دنبال اون گرسنه ایه که من باید با روزه داری به فکرش بیفتم!

اما صد حیف که پایین نرفتن نفس نمیذاره فکرم رو دنبال کنم!!!!

خدا از همه مون قبول کنه

التماس دعا


  • باده پرست