این جمعه ازون نوع جمعه هایی بود که همه ش منتظر بودم
دارم ثانیه ها رو میشمرم که کی جمعه تموم میشه که دیگه منتظر نباشم !!!
- ۲ نظر
- ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۵۹
این جمعه ازون نوع جمعه هایی بود که همه ش منتظر بودم
دارم ثانیه ها رو میشمرم که کی جمعه تموم میشه که دیگه منتظر نباشم !!!
خیلی وقتها خیلی چیزها جلوی چشممونن و دیده نمیشن ، نه بهشون فکر میکنیم و نه بودنشون برامون مهمه
خیلی وقتها خیلی از آدما اطرافت هستند و بودن و نبودنشون نه فایده داره برات و نه ضرر
خیلی وقتها خیلی جاها میری و میگردی و می چرخی و خوش میگذرونی
اما
بعضی وقتها بعضی چیزها میان جلوی چشمت و دیده میشن ، بهشون فکر میکنی ، به بودنشون و نمیتونی تصور نبودنشون رو بکنی
بعضی وقتها بعضی آدمای اطرافت ، بودنشون خیلی مهم میشه ، بودنشون نفسه و نبودنشون ...
بعضی وقتها بعضی جاها میری و میچرخی و خوش نمیگذره بهت ، چون دلت مونده پیش همونی که دیده شده ، بهش فکر میکنی و میگی ای کاش بود تا راحت تر بتونم نفس بکشم و خوش میگذروندیم ...
اینجور آدما خاصند
خیلی هم خاصند
اسمشون رو باید بذاری
همسر
چهارشنبه بعد از تحویل دادن شیفتم یه دوست رو ملاقات کردم
یه دوست خوب و دوست داشتنی
رفتیم تو پارکینگ و نشستیم تو ماشینش
سر صحبت از کار شروع شد و ادامه پیدا کرد
لحظه لحظه بودن با همچین دوستی رو قدر میدونم و به دنیا نمیدمش
واقعا بودن بعضیا کنار آدم انرژی مثبت داره و سر ذوق میاردت
حیف که فرصت کم بود و باید می رفتم خونه ، وگرنه زمان شنیدن حرفهاش و دیدن لبخندش از عمر حساب نمیشد
کاش میشد تعارفات رو کنار میذاشتم و یه دل سیر بغلش میکردم
کاش دوباره ببینمش
کاش حس خوب بودنش همیشه باهام بود
کاش...