گفت نرو !
گفتم نمی شه
گفت پس یهویی نرو
قول دادم یهویی نرم
زمانش رسیده بود . رفتم . برای همیشه . انگاری که اصلا نبوده ام
- ۰ نظر
- ۱۱ مرداد ۹۷ ، ۰۷:۵۹
گفت نرو !
گفتم نمی شه
گفت پس یهویی نرو
قول دادم یهویی نرم
زمانش رسیده بود . رفتم . برای همیشه . انگاری که اصلا نبوده ام
تا دنیا دنیاست اومدن ها و رفتنها دست خود آدم نیست . تنها چیزی که دست خود آدمه اینه که بمونی ! سر قولت ، سر دلت و سر احساست
هر ظرفی یه گنجایشی داره
اینکه چقدرش پر باشه و چقدرش خالی ، یا اینکه همیشه لبریز باشه یا همیشه خالی ، دست خود آدمه
شاگردی که سر کلاس نمی شینه ، سر کلاس چرت می زنه یا تو مباحث کلاس شرکت نمی کنه ، نباید انتظار بیست داشته باشه .
شاید یکی از اختراعات بشر در آینده این باشه که مثل کامپیوتر ، خاطرات
غیر ضروری و آزار دهنده و ... رو بشه از رو هارد ، شیفت دلیت کرد !
من
داوطلب می شم برای پاک کردن خاطرات شیرین آزار دهنده ! نه اینکه شیرینیش
دلم رو زده باشه ها ، بلکه به خاطر اینه که عدم تکرارش ، خاطر رو مکدر می
کنه .
کاش یذره عاقلتر بودم .
خیلی وقتها دوستی هاو رابطه ها اینطوری بوجود میاد که از روی نشانه ها (
نوشته ها ، گفتار ، آثار ، قیافه و ... ) دلشون می خواد تو رو بیشتر
بشناسن و باهات رفیق بشن !
حالا هرچی پیچیده تر رفتار کنی اکتشافت هم سخت تر می شه و حتما هیجان انگیزتر ! خب حالا که کشفت کردن چی میشه ؟ با یه لبخند میرن و تو می مونی و یه خروار خاطره از یک مکتشفی که یه گوشه از قلبت رو براش خالی کردی ! همون گوشه که تا ابد شاید جاش رو براش خالی نگهداری
ساده بودن همیشه هم بد نیست . ساده که باشی زود کشف می شی . آسمون و زمینت راحت شناسایی می شن . مکتشف محترم زودی میاد و میره ، نمی مونه ، موندگار نمی شه ... !
گاهی هم شاید امّل فرض بشی ! اما یه خوبی هم داره ، اینکه گوشه گوشه ی قلبت
خالی نمیمونه از نبود کسانی که اومدن و موندن و ناجوانمردانه رفتن .
من خودمم . خود خودم . ساده ، ساده ی ساده . خیلیا اومدن و کشف کردن و رفتن . خیلی هاتون هم اومدید و موندید . موندنی که دیگه رفتن نداره و چقدر این دوستی ها دلچسبه .
زندگی در گذره و خواسته یا ناخواسته باید به تغییراتش تن بدیم . شنا یاد ندارم اما دل رو سپردم به امواج اقیانوس .
یا غرق می شم
یا غرقم می کنه
مطلب بالا پی نوشت پست اینستا گرامم بود
اما خودشم یه پی نوشت داره :
دل سپردن با من بود و اختیارش رو داشتم . غرق شدن اما ...
یک خواهش : کسانی که اینجا رو می خونن یه جورایی اطلاع بدن . یا کامنت یا تلگرامی یا هر طریق دیگه ای که خودشون صلاح می دونن .
از با هم بودناتون
از کنار هم بودناتون
از اینکه هم رو دارید
از اینکه شریک غم و شادی همدیگه اید ...
نهایت لذت رو ببرید .
یه روزایی هستن که مطمئنی دوستت داره
مطمئنی برات جون می ده ...
اما وقتی دلشو زدی
وقتی تکراری شدی براش
دیگه حوصله ت رو نداره
دیگه بیرون نمیاد
دیگه کنارت نیست
دیگه نداریش
دیگه شریک غم و شادیت نیست
دیگه یادش نمیای !
دیگه حوصله ت رو نداره
حتی به اندازه ی فرستادن یک استیکر !
ﻫﯿﭻ ﺁﺩﻣﯽ ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ ...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﯾﮏﺭﻭﺯ ﺑﯽﺧﺒﺮ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭼﻤﺪﺍﻥ ﻭﺭ ﻣﯽﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﺩ , ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺒﻞﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻓﺘﻪﺍﺳﺖ ...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﯾﮏﺭﻭﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﮐﻪ " ﺧﺴﺘﻪﺍﻡ " ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺕﻫﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮِ ﺷﻨﯿﺪﻥِ ﯾﮏ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪِ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻩﺍﺳﺖ ...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻏﺎﻓﻞ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ , ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﺕﻫﺎ ﻗﺒﻞ ﯾﮏ ﺑﻐﺾِ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦﻃﺮﻑ ﻭ ﺁﻥﻃﺮﻑ ﻣﯽﺑﺮﺩﻩ ...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ... ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺷﺐﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﻭ ﺭﻭﯾﺎﺑﺎﻓﯽ ﮐﺮﺩﻩﺍﺳﺖ ...
ﻧﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﯿﻢ ... ﻧﻪ ﺁﻣﺪﻥﺷﺎﻥ ﺭﺍ ...
ﻓﻘﻂ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﻖ ﺑﺪﻫﻴﻢ .
ﻛﻴﻮﻣﺮﺙ ﻣﺮﺯﺑﺎﻥ
بگذریم
آدما خیلی زود شرطی می شن و به راحتی آب خوردن قوانین ساده ی زندگی و اجتماعی و ریاضی و ... رو با شرطی شدن نادیده می گیرن و من هم البته آدمم و مستثنی نیستم از این شرطی شدنها
سر یک قضیه ای دارم شرطی می شم !!! بدجنس می شم !!! به جای اینکه خوب باشم و خوب بمونم و خوبی بخوام ، خدا خدا می کنم یه مشکلی پیش بیاد و ...
واقعا که ! دارم از خودم نا امید می شم . دعا بفرمایید