باده پرست

ای لبت باده فروش و دل من باده پرست / جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست

باده پرست

ای لبت باده فروش و دل من باده پرست / جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست

خدایا...
من در کلبه ی فقیرانه خویش چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری، من چون تویی و تو چون خود نداری!

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

۵۰ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است

نشسته بودم

غرق در گپ و گفتهای تو تبلت

خنکای اسپیلت تو اون گرمای طاقت فرسا ، اونم با دهن روزه ، واقعا دلچسب بود

جوونی ژولیده اومد . خواست حرف بزنه اما بغض کرد . بعد از مدت کوتاهی لب باز کرد . گفت که بیکاره و درمونده

از رسیدن به ته خط گفت 

از بی پولی و گفت و گفت و گفت که شاید دلم بسوزه و کمکی بهش بکنم

اما من کمکی نمی تونستم بهش بکنم

نا امید شد و رفت . چیزی نگذشت که مرد میانسالی خوش پوش و با چهره ای موجه اومد . خواست حرف بزنه امات بغض کرد . عذرخواهی کرد و سفره ی دلش رو باز کرد

از نگرفتن حقوق گفت و اخراج همکارانش . از اینکه به خاطر یکسال باقیمانده ی خدمتش تا بازنشستگی نتونسته بود به کارفرماش اعتراض کنه

از خونه ی جدیدی که خریده بود و کل پس اندازش رو به خاطرش داده بود

از نداری گفت و از عرق شرمی که به خاطر دستهای خالیش موقع افطار رو پیشونیش می نشست و ...

باازم کمکی ازم بر نمی اومد به جز دلداری و امید دادن

رفت

و من لعنت فرستادم به کلیدی که گم شد

به قولهایی که عملی نشد

به خودم

به زمین

به زمانه ...

 

  • باده پرست


برای فریب دادن،


عده ای را شیر میکنند و عده ای را خر ..


مواظب باشید حیوان صفت نشوید ،


بازنده، بازنده است چه درنده چه چرنده ..


 "خورخه لوئیس بورخس"


  • باده پرست

کاش می شد بار دیگر سرنوشت از سر نوشت 

کاش می شد هر چه هست بر دفتر خوبی نوشت

کاش می شد از قلمهایی که بر عالم رواست

با محبت، با وفا، با مهربانیها نوشت

کاش می شد اشتباه هرگز نبودش در جهان

داستان زندگانی بی غلط حتی نوشت

کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود

کاین همه ای کاشها بر دفتر دلها نوشت

  • باده پرست


چه می‌شد اگر کتاب‌خوان‌ها دنیا را به دست می‌گرفتند؟



وب‌سایت معروف «گودریدز» (GoodReads) در یک نظرسنجی همگانی سوالی را درباره آرزوی کتاب‌دوستان مطرح کرده و پاسخ‌های برگزیده را که بعضا خواندنی و قابل تامل هستند، منتشر کرده است.


«چه می‌شد اگر کتاب‌خوان‌ها دنیا را به دست می‌گرفتند؟»

این سوالی است که این وب‌سایت نام‌آشنا از مخاطبانش در فیس‌بوک و توییتر پرسیده است. علاقه‌مندان به کتاب از سرتاسر جهان به این سوال پاسخ داده‌اند.


به گزارش این وب‌سایت، جواب 25 نفر در این نظرسنجی برگزیده شده است. بعضی از این پاسخ‌ها قابل تامل هستند و شاید بدون حکم‌فرمایی کتاب‌خوان‌ها بر جهان هم عملی باشند. در زیر جمله‌های منتخب را می‌خوانید:


1- هر روز بارانی، روز «در خانه بمانید و یک کتاب بخوانید» نام می‌گرفت.


2- مقیاس زندگی‌مان فصل‌های کتاب می‌شد‌، نه دقایق. مثلا: من بعد از خوردن قهوه و دو فصل آن‌جا خواهم بود.


3- در هر گوشه شهر یک کتابخانه می‌گذاشتیم... به بیان دیگر یک کتابخانه در هر کافه.


4- به ازای خرید هر کتاب چاپی، یک نسخه دیجیتالی به رایگان دریافت می‌کردیم.



5- جای مسابقه‌های تلویزیونی را برنامه‌های قصه‌خوانی می‌گرفت و چیزی به نام «پلیس گرامر» به واقعیت می‌پیوست.


6- بودجه کافی به کتابخانه‌ها و مدرسه‌های دولتی اختصاص می‌یافت.


7- روز رونمایی از کتاب‌ها تعطیل رسمی می‌شد!


8- «فرشته دندان» به جای پول‌، کتاب زیر بالش‌مان می‌گذاشت. (این جمله اشاره دارد به افسانه «فرشته دندان» که بسیاری از کودکان کشورهای انگلیسی‌زبان به آن اعتقاد دارند. وقتی بچه‌ای دندان شیری خود را از دست می‌دهد، آن را زیر بالشش می‌گذارد و بر این باور است که «فرشته دندان» شبانه دندان را برمی‌دارد و جای آن مقداری پول برایش می‌گذارد.)


9- گروه‌های کتاب‌خوانی جای احزاب سیاسی را می‌گرفتند.


10- وقت اداری علاوه بر ساعت ناهار، یک ساعتِ مطالعه هم در نظر گرفته می‌شد.


11- کتابخانه‌ها هرگز چندجلدی‌های‌شان را گم یا جابه‌جا نمی‌کردند.


12- همه صرف‌نظر از ملیت‌، جنسیت و وضعیت اقتصادی و غیره‌ می‌توانستند باسواد شوند و به کتاب دسترسی داشتند.


13- فروش چای سر به فلک می‌کشید.


14- یک مسیر جدا برای تردد کتاب‌خوان‌ها در خیابان درنظر گرفته می‌شد.


15- آن‌قدر درگیر کتاب خواندن می‌شدیم که دیگر وقتی برای جنگ نداشتیم.


16- کتابخانه‌ها شبانه‌روزی می‌شدند.


17- از واحدهای انگلیسی‌زبان و کلاس‌های با مدرک رسمی حمایت بیشتری می‌شد.



18- تعداد شبکه‌های تلویزیونی به شدت کاهش پیدا می‌کرد.


19- کتاب‌خوانی یک شغل واقعی می‌شد! پول می‌دادند تا مطالعه کنیم!


20- به جای هر کتابی که چاپ می‌شد، یک درخت کاشته می‌شد.


21- به جز جیغ‌هایی از سر شادی و ترس و آه و ناله‌های کشدار‌، دنیایی ساکت و پر از صلح داشتیم.


22- این جمله دلیل موجهی برای یک روز مرخصی گرفتن می‌شد: تا صبح بیدار بودم تا کتابم را تمام کنم.


23- در جهان جهل کمتر و شکیبایی بیشتری داشتیم.


24- هاگوارتز (مدرسه جادوگری در مجموعه رمان‌های «هری پاتر» به قلم «جی.کی. رولینگ) یک مدرسه واقعی بود،‌ میان‌زمین (سرزمین افسانه‌ای در کتاب‌های «ارباب حلقه‌ها» و «هابیت» نوشته «جی.آر.آر. تاکلین») تاریخ دنیای ما بود و همه چیز مثل سرزمین عجایب «آلیس» بی‌منطق بود.


25- کتاب‌فروشی‌ها هم چرخ خرید داشتند.

  • باده پرست


کاش به جای اینکه دستی بالای دست بود ، دستی توی دست بود!

 
خدایا حرف دل هیچ کس را بغض نکن


یادمان باشد با شکستن پای دیگران ، ما  بهتر راه نخواهیم رفت  . . .


  • باده پرست

اگه خواستید یک مرد رو بکشید لازم نیست زور بازوتون زیاد باشه


لازم نیست شمشیر و خنجر و توپ و تفنگ داشته باشید


لازم نیست مسمومش کنید یا به آتیش بکشیدش


فقط لازمه غیرتش رو هدف بگیرید و ...


حالا یک مرد مرده دارید که ظاهرا داره راه میره و نفس می کشه و شما هم به عنوان یک قاتل تحت تعقیب نیستید !

  • باده پرست

این اواخر قانونی تصویب شد برای خانمها که اگر فرزندی بدنیا بیارن نه ماه مرخصی میرن!

از اونجایی که تو مملکت گل و بلبل فقط حرف میزنن و به عواقبش فکر نمیکنن این قانون هنوز اجرایی نشده و فقط کلی مادر کارمند این وسط تولید شده ! خخخخ

اما برای تولد فرزند به بابای بچه سه روز مرخصی میدادند که من موقع تولد ملیکا استفاده کردم . اما خداییش سه روز کم بود همه کارها موند و بین کارهای اداری جسته و گریخته انجامشون دادم

الان این مدت شده دو هفته و میشه با فراق بال و آسودگی خاطر همه کارهای اداری رو انجام داد و در مدتی که مادر هنوز به شرایط مناسب بعد از وضع حمل نرسیده خیلی کمکش کرد

هرچند این دو هفته از دست پیمانکارهام آسایش نداشتم و کمبود خواب شب پیدا کردم ولی دم کسی که همچین قانونی گذاشته گرم

به امید روزی که همه مردها از این مرخصی استفاده بکنن

  • باده پرست

 

گفتی که : می بوسم تو را گفتم تمنا می کنم

گفتی که : گر بیند کسی ؟ گفتم که : حاشا می کنم

گفتی: ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در ؟

گفتم که : با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم

گفتی که : تلخی های من گر ناگوار افتد مرا

گفتم که: با نوش لبم ،آنرا گوارا می کنم

گفتی : چه می بینی بگو در چشم چون آیینه ام ؟

گفتم که : من خود را در او عریان تماشا می کنم

گفتی که : از بی طاقتی ،دل قصد یغما می کند

گفتم که : با یغماگران ، باری مدارا می کنم

گفتی که : پیوند تو را با نقد هستی می خرم

گفتم که : ارزان تر از این من با تو سودا می کنم

گفتی : اگر از کوی خود ، روزی تو را گویم برو؟

گفتم که: صد سال دگر امروز و فردا میکنم

گفتی : گر از پای خود، زنجیر عشقت وا کنم

گفتم : ز تو دیوانه تر ، دانی که پیدا می کنم

  • باده پرست

اون دوستی که چند وقته غایبه خودش بیاد اعلام حضور کنه ، من حوصله ندارم دنبالش بگردم ، مثل بچه های خوب خودش بیاد و تجدید میثاقش رو به حضور انور ما برسونه لدفن

دوستان لطف کنن در قالب جارچی ، این پیام رو  تو گوشه و کنار و وسط شهر جار بزنن تا گمشده مون پیدا بشه ان شالله

ببینم چه میکنیدا

ای ول به همه رفیقهای با مرام

  • باده پرست

ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ:

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ،

ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ!

ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﻱ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻱ! 

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ! 

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ!

ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ! ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ...

ﮔﺎﻫﯽ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ 

ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺶ

ﺑﺎﻧﮕﺎﻫﺶ

ﺑﺎﮐﻼﻣﺶ

ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩﺵ

ﺑﺎ ﺑﻮﺩﻧﺶ....

ﺑﻬﺸﺘﯽ ﻣﯿﺴﺎﺯﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯾﺖ

ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ

ﺑﻬﺸﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﯽ... .

  • باده پرست